داستان مکاشفه فیض در زندگی من

                                            دگردیسی زنگ خانه به صدا در آمد، سام از جای خود برخاست و برای اینکه کسی که پشت در بود دوباره زنگ نزند بدون نگاه کردن از چشمی در را باز کرد، از ذهن سام این فکر گذشت که لابد همسایه است که از او خواهد خواست تا ماشین را جا به جا کند، …

داستان مکاشفه فیض در زندگی من Read More »